حسن ختام....
فقط دو روز دیگه به اعزام به خدمت مقدس !!!! سربازی مونده. شاید جزء معدود افرادی باشم که دارم با اشتیاق میرم سربازی. دلم میخواد لااقل دو سال از هر چی زندگی و سیاست و خونواده و ماهواره و پارازیت و بی بی سی و کلیک و من و تو و .... هر چیزی که فکرشو بکنید به جز خدا و صدای معین دست بکشم.
بعد از اون وقفه و پاک کردن پست های قبلی تصمیم راسخ داشتم وبلاگ خوبی آماده کنم. دیده بودم بقیه جنس حرفامو میپسندن. لااقل اگه نپسندن هم ناراحتشون نمیکنه. بعد از اون وقفه چند ماهه کلی حرف واسه نوشتن داشتم. ولی اون قانون جرائم رایانه ای و مخصوصا یکی از القابی که توی اون به کار برده بودن دلمو زد. دیدم آدمی نیستم بخوام خود سانسوری کنم. بهتر دیدم ننویسم.
دیدم نمیشه بی ترس دوزخ و بهشت؛ از زندگی نوشت....
این بود که بیشتر وقت و فکر و حرفامو توی فیس بوک بردم. هر چند اونجا زیادی بازه. رعایت حریم شخصی افراد رعایت نمیشه ولی باز محیط باز اونجا رو به خفقان اینجا ترجیح دادم.
از این وبلاگ خاطره ها دارم واسه همین دلم نمیاد پاکش کنم. روزگاری دوستی رو از این طریق پیدا کردم که نزدیک دو سال از راه دور حرفامو میخوند.
این چند ماه بیشتر وقتمو با چت و فیس بوک پر کردم یا بهتره بگم سوزوندم. شاید بعد از سربازی این قدر درگیر زندگی بشم که دیگه مجالی واسه حتی فیس بوک رفتن هم نداشته باشم.
خدا را چه دیدی شاید باز فرصتی پیش بیاد و این وبلاگو با فرم و ایده ای جدید دوباره راه انداختم.
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد
چه بهتر که از یاد یاران رفته باشم....
***********
روزای روشن خداحافظ
سرزمین من خداحافظ
روزای خوبت بگو کجا رفت
تو قصه ها رفت یا از اینجا رفت
انگار که اینجا هیچکی زنده نیست
گریه فراوون وقت خنده نیست
گونه ها خیسه دلا پاییزه
بارون قحطی از ابر میریزه
همه عزادار سر به گریبون
مردا سر دار زنا تو زندون
انگار که شبه هر روز هفته
از هر خونه ای عزیزی رفته
همه با هم قهر همه از هم دور
روزا مثل شب شبا سوت و کور
نه تو آسمون نه رو زمینیم
انگار که خوابیم کابوس می بینیم
از زمین دوریم از زمان جدا
حتی نمییام بیاد خدا
روزای روشن خداحافظ
سرزمین من خداحافظ
نوبت میگیریم گیج و بی هدف
واسه مردن هم باید رفت تو صف
روزا و شبا اینجور میگذرن
هرجا که میخوان مارو میبرن
آخه تا به کی آروم بشینیم
حسرت بکشیم گریه ببینیم
ای زن تنها مرد آواره
وطن دل توست شده صدپاره
ای زن تنها مرد آواره
وطن دل توست شده صدپاره
ای زن تنها مرد آواره
وطن دل توست شده صدپاره
پاشو کاری کن فکر چاره باش
فکر این دل پاره پاره باش
پاشو کاری کن فکر چاره باش
فکر این دل پاره پاره باش
روزای روشن خداحافظ
سرزمین من خداحافظ
خداحافظ خداحافظ
روزای خوبت بگو کجا رفت
تو قصه ها رفت یا از اینجا رفت
انگار که اینجا هیچکی زنده نیست
گریه فراوون وقت خنده نیست
گونه ها خیسه دلا پاییزه
بارون قحطی از ابر میریزه
همه با هم قهر همه از هم دور
روزا مثل شب شبا سوت و کور
روزای روشن خداحافظ
همه عزادار سر به گریبون
مردا سر دار زنا تو زندون
نه تو آسمون نه رو زمینیم
انگار که خوابیم کابوس می بینیم
نوبت میگیریم گیج و بی هدف
واسه مردن هم باید رفت تو صف
روزا و شبا اینجور میگذرن
هرجا که میخوان مارو میبرن
روزای روشن خداحافظ
سرزمین من خداحافظ
خداحافظ خداحافظ
آخه تا به کی آروم بشینیم
حسرت بکشیم گریه ببینیم
ای زن تنها مرد آواره
وطن دل توست شده صدپاره
پاشو کاری کن فکر چاره باش
فکر این دل پاره پاره باش
همه عزادار سر به گریبون
مردا سر دار زنا تو زندون
پاشو کاری کن فکر چاره باش
فکر این دل پاره پاره باش

من این حدیث نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی...